معنی تشخیص هویت
حل جدول
شناسایی
واژه پیشنهادی
شناسایی
فرهنگ واژههای فارسی سره
فارسی به عربی
لغت نامه دهخدا
هویت. [هَُ وی ی َ] (ع اِ) هُویّه. رجوع به هُویّه شود.
تشخیص
تشخیص. [ت َ] (ع مص) معین کردن چیزی. (غیاث اللغات) (آنندراج). معین کردن و تمیز دادن چیزی از جز آن و از این است تشخیص امراض در نزد پزشکان. (از اقرب الموارد) (از المنجد). بازشناختن از یکدیگر. (یادداشت مرحوم دهخدا):
چون نقش غم ز دورببینی شراب خواه
تشخیص کرده ایم و مداوا مقرر است.
حافظ.
|| بمعنی اجازه گرفتن نیز مستعمل است. (غیاث اللغات) (آنندراج). و رجوع به تشخص شود.
عربی به فارسی
تشخیص , تشخیص ناخوشی
فرهنگ عمید
تمیز دادن و جدا کردن چیزی از چیز دیگر، معین کردن اینکه چهچیز از چه نوع است، شناسایی: تشخیص بیماری او از عهدۀ پزشکان خارج بود،
(ادبی) نسبت دادن ویژگیهای انسانی به موجودات غیر ذیروح یا امور انتزاعی، جاندارانگاری،
هویت
آنچه از نام، نام خانوادگی، نام پدر و ویژگیهای دیگر که شخص بدان ها شناخته میشود،
حقیقت شیء یا شخص که مشتمل بر صفات جوهری او باشد، شخصیت، ذات،
هستی، وجود،
فرهنگ معین
(هُ و یَّ) [ع. هویه] (اِ.) شخصیت، ذات، حقیقت چیز.
مترادف و متضاد زبان فارسی
ماهیت، وجود، هستی، تشخص
معادل ابجد
1821